کبوتران محله ما

کبوتران محله ما
کبوتران چاهی محله ما دو گروهند. گروهی که طوق هایی به رنگ بنفش و کله غازی به گردن دارند، با پرهای خاکستری و مشکی و طوسی و سفید. زمانی که پرواز می کنند و پرهای سفید زبر بالهایشان چشم نوازی می کند. بسیار پرتلاش خوو در تکاپو هستند. به نظر می رسد که از محیط زیستشان خوشحالند. مدام در حال پروازند. گویی با هم گفتگو می کنند. خوشحالندو شاد و یک جا بند نمی شوند. مدام در حال جوش و خروشند و تمام وقت پرواز میکند، از این پنجره به آن پنجره از این خانه به آن خانه. آنها شریک سفره سرنشینان آنجا هستند. سهمشان از غذای ما مقداری برنج است. بر سر غذا با هم می جنگند. اغلب پیروزی از آن کسانی است که قوی ترند. اما لاغر هایشان هم خوب بلد چگونه غذا به دست بیاورند، با آن بالهای خاکستری و نوار مشکی پایین نشان، و دم طوسی و خاکستری و نوار سیاه پایین دمشان. هنگام پرواز چنان شکوهی دارند که من ساعتها به آنها می نگرم. زمانی که به سوی پنجره آشپزخانه من پرواز می کند می توانم سینه پوشیده از پر سفیدشان، با آن نگین هاییکه در چشم‌هایشان برق میزند را ببینم. تصویری که در چشمانشان می بینم جز شور و اشتیاق و سرزندگی نیست. و اما کبوتران خاکی رنگ، قومی دیگرند. این گروه پر های تقریباً یک رنگ دارند. خاکی و گاهی کرم پررنگ. آرام و بیصدا، انگار نوعی افسردگی نهادینه در وجودشان است. اگر جایی بنشینند، گاهی دقایق زیادی در همان مکان می مانند، بی هیچ حرکتی و بی هیچ صدایی. آرام و ساکتند. نمی توان حدس زد که در سرشان چه میگذرد. درست مانند مرد همسایه که هر روز چندین بار در تراس خانه به سیگار کشیدن، مشغول است. او در فکر فرو میرود. نمی دانم به چه فکر می‌کند. اما میتوانم غم را در چشمانش ببینم. هر چند که چشمانش را نمیبینم. اما غم نیاز به دیدن ندارد. باید حسش کرد. کبوتران گروه دوم نمی‌دانم خوشحالند یا ناراحت. نمی دانم شادند یا غمگین. موجودات منفعلی هستند که هیجان ایجاد نمی کنند. شاید چون خود تهی از هرگونه هیجانند. جثه ای، کوچکتر از کبوتران سفید و خاکستری و سیاه با طوق های رنگی برگردن، دارند. نمی دانم شاید کودکی آنها باشند. شاید در حال رشد هستند. شاید از یک گروهند. شاید زمانیکه بزرگ شوند آنها نیز همانند کبوتران دسته اول بالهای خاکستری رنگ و شفاف پیدا کنند و طوقهای رنگی برگرد نشان، نشانده شود. شاید در حال رشد و بزرگ شدن، هستند. شاید قبل از بزرگ شدن، باید ساکت بود. قبل از رسیدن به مرحله رشد باید سکوت کرد. بیشتر تماشاکرد. شاید مانند پسر نوجوان من آنها هم در دوران بلوغ هستند. به خواب زیاد نیاز دارند. چه تفسیر جالبی همین الان به ذهنم رسید. همین الان که، یکی از کبوتران دسته دوم پرواز کردم توانستم پرهای سفید کوچک زیر بال هایش را ببینم. به نظرم رسید که در حال رشد هستند. به نظرم رسید که از یک خانواده اند. اگر به آن اندازه گروه اول فعال و شاداب نیستند، در حال یادگیری فنون زندگی هستند. شاید نوزادند. شاید چند هفته بیشتر از تولدشان نگذشته باشد. راستی کبوتران چه زمانی به پرواز درمی آیند؟ چه زمانی آماده اند تا پرواز کنند؟ شاید تازه پرواز را آموخته اند. شاید خسته می‌شوند، و بیشتر می نشینند. اینگونه به نظر می آید که منفعل هستند. شاید کودکان نوپایی بیش نیستند. باید به آنها نیز فرصت داد.

1 دیدگاه
مطالب مرتبط

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • شیرین
    2023-02-04 11:21

    چقدر زیبا و ساده چه تعبیر ساده و روانی بود از کبوترانی که من هم هر روز میبینم اما هرگز به فکر نوشتنشان بر نیامدم?

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

جستجو
مقالات مرتبط

پدر

امروز سه روز است که…
فهرست